آيا حكايت آن زنان و مردان غيرتمند و مبارز عشاير را شنيده‌اي كه دستگيري امام و رهبرشان را تاب نياوردند. سكوت نكردند، مبارزه كردند و برخي شهيد شدند و برخي به اسارت گرفته شدند و در ميادين چرخانده شدند تا مايه ي عبرت ديگران شوند! آيا حكايت سميه ي انقلاب اسلامي ايران را خوانده اي؟ اولين شهيد زن در تاريخ انقلاب اسلامي ايران �۱۵خرداد سال ۱۳۴۲ بود. قيام و حماسه امام خميني (ره) بر ضد رژيم شاهنشاهي در همه جا پيچيده بود. دسته‌اي از عشاير كه به سركردگي < زيادخان بيگلري> و < رستم خان قاسمي> در روستاي < صحراي باغ > لارستان زندگي مي‌كردند نيز از قيام آگاه شدند و دستور جهاد امام خميني را شنيدند.

اين دو مرد پس از آمدن به عشيره خود پيام جهاد را اعلام كردند و به همه گفتند: آينده جهاد و عمل ما، مرگ در راه خداست.

و رو به زنان كردند و گفتند: شما مي‌توانيد نزد اقوام ديگرتان برويد، اگر نمي‌خواهيد ما مردان را همراهي كنيد.

يكي از زنان از جا بلند شد و گفت: زنان عشاير هيچ وقت كم از مردان نبوده‌اند، خان! ما چگونه مي‌توانيم مردانمان را تنها بگذاريم در حالي كه مي‌گوييم فاطمه (س) و زينب (س) الگوي مايند؟

مردان قبيله پس از برنامه ريزي به پاسگاه <عمادوه> حمله كردند و موفق شدند كه مقدار زيادي مهمات و اسلحه به غنيمت بگيرند و ۹ تن از ژاندارم‌هاي حكومتي را هم كشتند.

پس از آن تنها راه ممكن زدن به دل كوه‌ها بود. افراد قبيله به سرعت به طرف كوههاي < وهوشي > و < براشت > حركت كردند. زيرا مي‌دانستند كه به دستور شاه براي از پا درآوردن آنان فرمانده پاسگاه به سرعت وارد عمل خواهد شد.

كوه‌هاي در هم پيچيده اين امكان را به مردان عشاير مي‌داد كه خود را در مخفيگاه‌ها پنهان كنند، اما نيروهاي تحت فرمان شاه امكان صعود از تخته سنگ‌هاي پيچ در پيچ را نداشتند. وقتي كه نيروهاي شاه متوجه شدند نمي‌توانند در جنگ و مبارزه از پس عشاير برآيند، به فكر كشيدن نقشه‌اي افتادند.

سرهنگ اشرف درحاليكه لباس روحانيت پوشيده بود، با شالي سبز و قرآن به دست، راهي كوهستان شد. او خود را سفير انقلاب و فرستاده حضرت امام خميني معرفي كرد. عشاير كه � به سبب شرايط خاص � امكان تماس با شهر را نداشتند به وي اعتماد كردند و اين مرد فريبكار را به مخفيگاه خود بردند. در بين راه بود كه سرهنگ اشرف خبر آزادي امام خميني را به ايشان داد و گفت: حالا كه امام آزاد شده بهتر است خود را تسليم كنيد. من قول مي‌دهم كه شما را به منطقه خودتان برگردانم.

زيادخان و رستم خان با اعتماد به حرفهاي مرد روحاني نما امان نامه را امضا كردند.

۱۷محرم ۱۳۴۲ درحاليكه افراد عشيره در حال خواندن نماز بودند، نيروهاي نظامي به سركردگي سرهنگ اشرف از پشت به آنها حمله كردند. در اين حمله ناجوانمردانه، تعدادي از مردان عشاير شهيد شدند و بازماندگان به اسارت گرفته شدند. عشاير با تني خسته و مجروح براي عبرت مردم در ميادين شهر لارستان در معرض ديد قرار گرفتند!

و پس از آن فردي كه گفته مي‌شد پزشكي آمريكايي است براي درمان بازماندگان قبيله نزد آنان رفت و پس از تزريق آمپول ۱۰۰ تن از آنان را به شهادت رساند.

در ميان شهداي كوهستان و مبارز عشاير نام زني به اسم < باختر بيگلري > مي‌درخشد.

اين زن شجاع پس از درگيري نيروهاي نظامي به درجه ي شهادت رسيد. نام اين زن به عنوان نخستين شهيد زن انقلاب در بنياد شهيد ثبت شده است.

باختر ۳۰ ساله بود و دختر و پسري ۳ ساله داشت. او وقتي فرمان جهاد را شنيد، همراه همسرش < درويش بزرگي > با دو كودكش به كوهستان رفت وقتي گلوله‌هاي نيروهاي نظامي ناجوانمردانه بر تن آنان باريدن گرفت، اين زن شجاعانه نبرد كرد.

او پس از مشاهده شهادت پسر ۳ ساله و همسرش، شهيد شد.